کلیپ بسیار زیبا غمگین و احساسی و عاشقانه
کلیپ بسیار زیبا غمگین و احساسی و عاشقانه
من یه دخترم
اگه خودمو لوس نکنم
اگه باهات قهر نکنم و ناز نکنم
اگه وقتی چشات میچرخه از حسودی دیونه نشم
اگه از نظر دادنات خوشحال نشم
اگه به خاطر تو به خودم نرسم
اگه سر به سرت نذارم
اگه برات گریه نکنم
اگه وقتی پاستیل میبینم پیرهنتو نکشم
اگه لب و لوچه آویزون نکنم تا بغلم کنی
اگه بهت نگم آقامون
اگه برات مظلوم بازی درنیارم
اگه از سرو کولت نرم بالا
اگه برات عشوه نیام
اگه گوشتو نپیچونم و نگم تو فقط مال منی
اگه ناغافل دستاتو نگیرم
اگه وقتی کار بدی کردم با ترس بهت نگم
اگه لج بازی نکنم
اگه ...
اون موقع که تو دیگه دیوونم و عاشقم نمیشی!
تو عاشق اینی که من یه خانم کامل باشم!خانم تو!
اممما!!!
تو پسری!
اگه برام غیرتی نشی
اگه روم حساس نباشی
اگه ته ریش نداشته باشی
اگه باهام مهربون نباشی
اگه بهم اخمای کوچولو نکنی
اگه وقتی شالم رفت عقب نگی اونو بکش جلو
اگه دستمو محکم نگیری
اگه نگی هرکاری کردی راست بگو تا ببخشمت
اگه سر به سرم نذاری
اگه قربون صدقم نری
اگه نگرانم نشی
اگه بهم نگی عروسک من
اگه نگی من مهمم که میگم خوبی
اگه...
اونوقت منم دیوونه و عاشق تو نمیشم تا اونکارارو برات نمیکنم!
من تورو مرد میخوام!مرد تو!
پس بیا و مرد باش!
ابرو برندار!دماغت عمل نکن
لوس حرف نزن!
من و تو همون آدم و حواییم!بیا جاهامونو عوض نکنیم!
من لطافت نگه میدارم تو صلابت
تو نگاهتو نگه دار منم نجابتمو
بیا سعی کنیم بهترین هم باشیم!
من بهترین دختر واسه تو!
تو بهترین پسر واسه من!
میدونم شاید نشه حداقل سعی که میشه کرد!
قبول؟؟
دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ....
چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی....
کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن...
دخترکم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن...
بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی....
دخترکم تو زیباترینی... .
همیشه با این باور زندگی کن...
خودت را فراموش نکن... .
شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد....
اما به یاد داشته باش....
کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند....
دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست....
اشتباه که کردی برخیز....
اشکالی ندارد....
بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند.....
خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی
کسی که ذره ای شعور داشته باشد خاص بودنت را در می یابد....
زمستان است.... زیاد میشنوی هوا دو نفره است!!!!
به درک که دو نفره است تنها قدم زدن دنیای دیگری دارد..
دخترکم شاید شاهزاده را همه بشناسند اما باور داشته باش....
برای پدرت تو ملکه هستی....
گریه کرده ای؟؟؟؟ رنج کشیده ای؟؟؟؟ سرت کلاه رفت؟؟؟
اذیتت کرده اند؟؟؟ عیبی ندارد.... نگذار تکرار شود....
گاهی تکرار یک درد دردناک تر است!!!
احساس تو با ارزش است خرج هر کسی نکن...
از تمام مردهایی که میبینی و متلک نثارت میکنند
از تمام مردان این شهر ممنون باش...
ممنون باش که هر روز لطافت تو را،
ظرافت تو را، زیبایت را یادآور میشوند... .
تو قدرتمندی که با تمام ضعیف بودنت در برابرت ناتوانند...
آری .... ناتوانند دخترکم تو با ارزشترین موجود زمین هستی
هیچ گاه فراموش نکن...
تو یکی ازین شبا
دست دوستی ندادیم مگه
مگه من نگفتم دلم تنگه
مگه نگفتی دلتنگیتو یه جوری پرش می کنم
نگفتم حوصله روز و ندارم
نگفتی شباتو پر ستاره می کنم
نگفتم کم نورم خاموشم بکن
نگفتی خودم روشنت می کنم
نگفتم کم میارم
نگفتی دستت تو دست منه
نگفتم عاشق نمیشم
نگفتی عاشقت نمی کنم
نگفتم احساس جدیدی نمی خوام
نگفتی احساسی نمی کنمت
نگفتم دیگه چشم بارونی نمی خوام
نگفتی بارونیت نمی کنم
نگفتم انتظار نمی خوام
گفتی منتظرت نمیزارم
مگه دوستم نبودی
پس چرا ترسای زندگیو بهم هدیه دادی
ببخش یادم نبود
دست دوستی
با زمونه داده بودم
*دلنوشته اي از زينب خانم*
شب تاریک است نور ماه دیگر کفاف نمی کند
درتاریکی جنگل گم شده ام
هر صدایی یک راهی را نشان می دهد
درختانم قصد ترساندنم را دارن
باران هم می خواهد من در تاریکی بمانم
چشمان جغدان بر بالای درخت در هر لحظه مرا دنبال می کنند
قلبم تند تند نفس می کشد گویی آن هم ترسیده
دستانم را جمع کردم و این طرف و آن طرف میدوم
برگان درختان زیر پاهایم له می شوند
از تنهایی فریادی می کشم مانند گرگان خسته
کلبه ای چوبی تنها پناهم شد
عنکبوتی بر روی بافت توری خود تنها یارم بود
سپیدی صبح سرزده بود و من هنوز (در خوابم).
***************
هیچ زمستان سردی نتوانست تن بی جان مرا بلرزاند
اما...
سردیه چشمانت تن بی جان مرا به لرزه در آورد
هیچ مرگی برایم سخت نخواهد بود
اما...
سکوتت برایم سخت ترین مرگ را به وجود آورد
هیچ غمی قدرت خیس کردن چشمان مرا ندارد
اما...
دوری از تو بزرگتری قدرت برای بارانی کردن چشمانم است
هیچ انعکاس نوری چشمانم را ضعیف نخواهد کرد
اما...
ازیاد بردن خاطراتت مرا نابینای دائم خواهد کرد
***************
بگزار دلی را که در باغچه دلت کاشته ام
از ریشه بیرون کشم
ببخش کمی درد دارد این دل کند
نگران نباش رد نبودنش مانند ذخم های دیگر خوب خواهد شد
این ذخمی که من به تو زدم خوب خواهد شد
چون بعد از من
دل تو خیلی راحت از باغچه تغییر خواهد کرد به باغ
حالا به فکر دل من نباش
خیلی زیبا تغییر کن
چون من همان خواهم ماند
فقط کمی خشک خواهم شد
خشک شدنم زیاد مهم نیست
مهم برایم این است که
تو هر لحظه تازه تر خواهی ماند
با دلهای جدیدی که خواهی کاشت در باغ دلت
***************
عشقت را درون قلبم زندانی می کنم
حکمی براش بریده ام
حکمش زندانی بودن تازمان زنده بودنم
برای آزادیت باید از روی قلبم بگذری
کدام یک را انتخاب خواهی کرد
آزاد بودنت همراه با مردن من
یا...
زندانی بودنت همراه با زنده بودن من
*دلنوشته اي از زينب*
امشب تو دل آسمونم مثل دل من غوغاست, هر دو میباریم
شاید کمی آروم شیم اون روز لعنتی داره دوباره خاطراتش
برام تداعی میشه . . .
می نویسم برای تو........
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...
تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست میکنم...!!!!
آدمها میآیند, زندگی میکنند, میمیرند و میروند اما فاجعهی
زندگی تو آن هنگام آغاز میشود که آدمی میميرد, اما نمیرود
میماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین میشود که تو
میمیری در حالی که زندهای و او زنده میشود در حالی که
مرده است...
روزی روزگاری مــــــردی در کنارم بود ...
مردی که نامش و نفسش گرمای زندگی ام بود ...
دستانش پشتوانه اینده ام ...
روزگار میگذشت و همه چیز آرام بود ..
شیرین بود ...
لحظه ها به رویم میخندیدند ....
بی خبر از فردا ...
ناگهان در یک ظهر لعنتی زندگی رویش را عوض کرد ...
آسمان بغضش را برای همیشه به من داد تا ببارم ...
فقط گفتن يك "خدا بيامرز" در جمع هاي خانوادگي كافيست
تا شكستن مادر باز تكرار شود... ;'(
ﺩﻟﻢ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﭼﯿﺴﺖ ؟؟؟!
ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖﮐﻪ ﺷﺐ ﻫﺎ ، ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﺲ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺯﺩﺩ
ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻧﺒﻮﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ، ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ
ﭘﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﺮﺩﺍﻧﺪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﺒﺮﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﻧﻢ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
ﺗﺎ ﮔﻼﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﮑﻨﻢ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ...
حالــــم خوب است امــــا......
دلــــم تنــــگ آن روزهایی شده که می توانستم
از تــــه دل بخــــندم ...
یک سال دیگه ام گذشت بدون تو...
پنجره را باز کردم دستانم را به دستان سر نوشت سپردم
،سرنوشتی که مرا به اوج آینده می کشاند ،
آینده ای که درون سیاهی اش رزنه ای روشنایی چشمک می زد و تو را از سختی های راه با خبر می کرد
،سیاهی قلبم را می فشرد همچون بیدی لرزیدم دستانم را جدا کردم و در کنار ساحل تنهایی هایم سوار بر قایقی ترک خورده غرق در رؤیا هایم می شدم که نهنگی از زیر این قایق شکست خورده شاهانه می گذشت
که با تکانی اکسیژنی گرفتم در خفگیه رؤیا هایم و درِآبیه وجودم را باز کردم وبه راه تغییر آینده شتافتم با سرا شیبی های تند و گاهی کُند مواجه می شدم اما من دوبال برای گذر از آنها داشتم
آری دو بال ، دو بال امید به آینده ای روشن ،
روشنایی ای که خاطره هایش در بهترین جای قلبم جای خواهند گرفت و لبخندهای جاودان که هیچ گاه از عشق خالی نخواهند شد و زنده خواهم ماند
زنده ای که زندگی اش تو هستی
دل نوشته اي توسط "زينب خانم"
پيرمردی صبح زودازخانه اش خارج میشوددرراه با یک ماشین تصادف کردواسیب دید
عابرانی که ردمیشدندبه سرعت اورابه اولین درمانگاه رساندند.پرستاران ابتدازخمهای
پیرمردراپانسمان کردندسپس به اوگفتند:بایدازشماعکسبرداری بشودتاجایی ازبدنت
اسیب وشکستگی ندیده باشد
پیرمردغمگین شدگفت عجله دارم ونیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران ازاودلیل عجله اش راپرسیدند.زنم درخانه سالمندان است هرصبح
انجامیروم صبحانه رابااومیخورم.نمیخواهم دیرشود.
پرستاری به او گفت:خودمان به او خبرمیدهیم پیرمردبااندوه گفت :خیلی متاسفم
اوالزایمردارد.چیزی رامتوجه نخواهد شدحتی مراهم نمیشناسدك
پرستارباحیرت گفت:وقتی که نمیداندشماچه کسی هستیدچراهرروز به صرف
صبحانه پیش اومیروید؟
پیرمردباصدایی گرفته به ارامی گفت:
امامن که میدانم اوچه کسی است..
دلمو نشکن رفیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق
هنوز زوده واسه دل شکستـــــــــــــــــــــــــــــــــن
بزار آینه دلم اینقدر ازت صاف بشــــــــــــــــــــــــــه
که اگه با سنگ نامهربونیات زدیو شکستیـــــــــــش
باورم نشه که اونی که زد و شکســـــــــــــــــــــت
منو خیلی وقته تحمل می کـــــــــــــــــــــــــــــــرده
باورم بشه که اون یه نفرکسی بـــــــــــــــــــــــــود
که یه روزی بهم می گفت دوســـــــــــــــــــت دارم
اون وقته که چشامو می بنــــــــــــــــــــــــــــــــدم
وخاطرات خوب باتو بودنو مثل فیلمی از جلوی چشام
یکی یکی رد می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
و به عشق اون روزامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون
نگرانم اشکی از چشام بیاد و تورو ناراحت کنــــــــه
دوباره چشامو می بندمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
آروم زمزمه می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
با بغضی سخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بهش میگم عشقم چشامو بستم برو قایم شــــــو
وقتی هم که چشامو باز می کنـــــــــــــــــــــــــم
ببینم نیستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش
اون وقته که اشکام قطره قطـــــــــــــــــــــــــــــره
می ریزه روی گونه هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام
بازم لبخندی سرد می زنمــــــــــــــــــــــــــــــــــو
با خودم میگم شاید یــــــــــــــــــــــــــــــــه روزی
دلش برای عروسک کهنه خاطراتش تنگ بشـــــــه
و بخواد که دوباره بشم بازیچه ی دستـــــــــــــاش
عشقم اشکالی نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداره
برگرد حتی اگه بازم بخوای دلمو بشکنـــــــــــــی
من حاضرم که تیکه های قلبــــــــــــــــــــــــــــم
بازم با دست تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
تبدیل به خورده ریزه بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــه
می بینی با این که دلی برام نمونـــــــــــــــــــده
هنوز ریزه ریزه های قلبــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
برای تو به یاد تو نفس می کشـــــــــــــــــــــــن
رفیق هنوز منتظــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم
بزن و بشکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
هنوز خورده ریزه های درشتــــــــــــــــــــــــــــم
میون ریزه ریزه ها پیدا میشـــــــــــــــــــــــــــــه
"دلنوشته اي توسط زينب"
قلبی که بدون این که تو رو با نگاه انتخاب کنه واسه هر بار زدنش باید یاد تو رو تکرار کنه
نفسی که برای هر با کشیدنش باید اسم تو رو تکرار کنه
ذهنی که روزاش با فکر تو شب میشه و شباش صبح
اما.......اما.......
و خیلی از اما هایی که با بغض توی تاریکی خاموش میشن
و اونقدر حرف توشون خوابیده که حرفاهم جاشونو به نقطه ها میدن
تمام زندگیه منم پر شده ازین نقطه ها حرفایی که گفتنش هیچیو تغییر نمیده نگفتنشم میشه یه عمر حسرت
ولی ارزش داره یه عمر حسرت بخوری تا این که حرفات به اندازه یه سر سوزنم واسه کسی ارزش نداشته باشه
ببین هنوز قلبم واسه تو میزنه اما تو که نمی شنوی شاید دوریه راه شایدم فکرت یه جای دیگه هست که توی گوشات پنبه کرده تا صدای قلب منو نشنوی
خیلی وقته به خدا گفتم معذرت می خوام خدا جون عاشق شدم اگه که عاشقی گناه همین الان مهر جهنمو بزن تو نامه اعمالم
دیگه حتی الانم خجالت می کشم به آسمون نگاه کنم
می خندم به خودم به این که فکر اینو هم نمی کردم اینجوری یعنی ندیده و کور کورکی عاشق بشم
شایدم آخر قصه من بشه بی تو بودنو توی عذاب جهنم سوختن
اما من این سوختنو دوس دارم
من این دوریو ندیدنتو دوس دارم
آخه عشق=غم
"دلنوشته اي توسط زينب"
ﺳﻼﻡ ﻋﺸﻘﻢ ﺧﻮﺑﯽ؟
ﻣﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ .
ﻋﺸﻘﻢ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﯼﺩﯾﺪﻧﻢ ﺑﺎﺷﻪ ؟؟
ﻭﺍﯾﺴﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﺮﺍ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺧﯿﺴﻪ . ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟؟
ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮔﺮﯾﺖ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ .
ﻋﺸﻘﻢ ﻧﮑﻨﻪﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﻧﻪ ؟؟
ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﻨﻢ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﮓﺷﺪﻩ
ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﺲ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ
ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﻢ ﻣﺤﻠﯽﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﺕ
ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﯽ ﻣﺮﺍﻣﯽ ﻫﺎﺕ
ﺩﺍﺭﯼﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﻗﺒﻞ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺨﺸﯿﺪﻣﺖ
ﻭﻟﯽ ﻫﺮﭼﯽ ﺯﻧﮓﺯﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﯼ
ﻭ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯼ .
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﻡ ﻗﺸﻨﮕﻪ ؟
ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﮑﺶ ﺭﻭ ﺳﻨگ ﻗﺒﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﻢ
ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪﻡ
گندم 14 ساله از میانه
خط زدن بر من پایان من نیست آغاز بی لیاقتی توست
همــــــــــــــیشه بهترین ها برای من بوده و هست
اگر برای من نشدی قطعا بهترین نبودی و نیستی
این تو نیستی که مرا فراموش میکنی
این منم که حتی به یادم اجازه نمیدهم
که حتی از نزدیکی ذهن تو نیز عبور کند
قوی تر از آنم که آنچه را که اسمش را غرور گذاشتم
بخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاطرت به زمین بکوبم
عشق من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی
باز به رسم گذشته دلم گرفته
با ز می خواهم بنویسم تا خالی گردد این دل
حال و هوای عجیبی دارد این دل
، نمی دانم دلگیر از کیست ،گرفته از چیست .
دلم می خواهد با صدای بلند گریه کنم
تا صدای هق هق گریه هایم دنیا را فرا گیرد
ولی باز این سکوت است که بر دلم ،بر چشمانم،بر زبانم حاکم می شود
باز سکوت می کنم .
سکوتی سنگینتر از فریادها،
مانده ام چرا کسی صدای فریاد سکوتم را نمی شنود
،چرا مرهمی نیست برای زخم ملتهب این دل .
دلم خون است از غم هجران ،از نبود باران،
خدایا مدت هاست که صدایت می زنم ،مرا دریاب
بغض گلویم را سخت می فشارد این است حاصل عشق
باران که می بارد می فهمم که تنها نیستم اسمان نیز دلش گرفته
زیر باران اشک ریختن حس عجیبی دارد اشک می ریزی
اما اشک هایت در پس اشک های اسمان پیدا نیست
باز هم دلم گرفته از پنجره به بیرون که می نگرم
تنها صحنه ای که مجبور به دیدنش هستم
تکه ای ازاسمان همیشه پایدار به همراه تک درختی است
که با ابهت تمام قد برافراشته و برگهایش رابه اغوش باد سپرده
زمزمه اواز پرنده ای به گوش می رسد گویا بامن حرف میزند
گویا دلتنگی مرا درک کرده
گویا از دلم خبر دارد
غمگین می خواند
اشک در چشمانم حلقه می بندد
من متعلق به اینجا نیستم من متعلق به ازادیم
به ساعت می نگرم انگار ساعت نیز لجش گرفته ،
خوابیده یا اینکه قصد ازار مرا دارد
کاش باران ببارد دلم بد جور ابری است
زمانی شعر می گفتم برای باران
ولی حالا خودم تنهاترم ، تنهاتر از باران
خدایا ...
دستانم را می بینی که به سویت دراز است
دستانم را بگیر که محتاجم
پروردگارا ...
شب برایم سخت دلگیر و وحشتناک است
روز نیز حاصلش جز انتظار نیست
خدایا....
جز تو با چه کسی میتوان حرف زد و راحت گریست
سخت است زندگی در تنهایی در بی کران غربت
می دانم که نزدیکی
می دانم که هستی
ولی قدم برداشتن به سویت با این همه گناه و دوری سخت است
با چه رویی به سویت بیایم وقتی لیاقت هیچ چیز را ندارم
ارسال شده "آشنای غریب"
گویی که گل از چشمه ی مهتاب گرفــــتم
در برکه ی اشکم همه دم نقش تو دیــدم
این هدیه ی خوبیست که از آب گرفتـــــم
هرگز نتوانی که زمن دور بمانـــــــــــی
ای نا مهربون ، نا مهربون ، نامهربــــــــــــون
تو ای نامهربون بازم بیا پیشم بمـــــــــون
اسم تو موند روی دلم بازم بیا پیشم بمون
داری میری برو ولی بازم به یاده من بمـــــون
یه روز منو دیدی بازم خیره به چشم من بمـــــــــون
خواستم بیام به شهرتون ای دوست خوب و بی وفــــــــا
خواستم باشم برای تو یه دوست خوب و با وفـــــــــــــــــا
حالا دیدی این دلما دله كوچیك و تنگمـــــــــــــــــــــــــــا؟
حالا دیدی اشك منو؟ چشمای گریونمــــــــــــــــــــــا؟
باشه برو خیالی نیست قسمته من هم تنهایی است
نه تو بمون ، اون مجیده كه رفتنی است
همین كه شاد باشی برا مجید كافیست
برو كه یادت ، تو خاطرم باقیست
تو گل نیلوفری ، از همه زیبا تری
تو بوی نیلوفری از همه خوشبو تری
تو ماهی، همیشه ماه میمانــــــــــــــــــی
دعاكردم من امشب همیشه شاد باشـــــــــــــــــــی
مــــــــــــجــــــــیــــــــــــــــد بــــــــــــاقــــــــــــــــــــــری
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
عشق یعنی عشق
عشق یعنی دل من
عشق یعنی جان من
عشق یعنی مرگ من
**********
عشق یعنی آسمان قلب من است
عشق یعنی آسمان ، دل داشتن
عشق یعنی با همه تنها شدن
عشق یعنی با تو من تنها شدن
**********
عشق یعنی با تو من معنا شدن
عشق یعنی با تو من بی کس شدن
عشق یعنی با تو من مجنون شدن
عشق یعنی با تو من مهجور شدن
**********
عشق یعنی آسمان قلب من است
عشق یعنی آسمان چنگ من است
عشق یعنی آسمان مرگ من است
عشق یعنی آسمان جای من است
**********
عشق یعنی از فروغت مست من
عشق یعنی با فروغت زنده ام
عشق یعنی بی فروغت رنجه ام
عشق یعنی بی فروغم مرده ام
عشقبازی به همین آسانی است...
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کار همواره باران با دشت
برف با قله کوه
رود با ریشه بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه ای با آهو
برکه ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما
عشقبازی به همین آسانی است...
شاعری با کلمات شیرین
دست آرام و نوازش بخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دل آرام و تسلا
و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است...
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حراج کنی
رنجها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آنها بزنی
مشتری هایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است...
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هر که با پوزش و پیغامی با رهگذری
هر که با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظه کار
عرضه سالم کالای ارزان به همه
لقمه نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در روز آخر
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشقبازی به همین آسانی است...
شب دوباره پیدا شد
دل به لرزه افتاد
روی ماه تو آمد
لحظه لحظه در یاد
چشم از تو بینایم بی تو مانده بیدار
یا شبم به سر آور یا برس به فریاد
قصه ها دارد به من هر تار موی تو
شوق دیدار تو دارد قصه گوی تو
ای طنین آوازم
ای صدای هر سازم
غربتم به پایان شد
آشنای آوازم
با تو به فردا میرسم
با تو هم آغوشم
غم هرچه بود از هر کجا گشته فراموشم
چشم روشنت آمد رنگ صبح فردا شد
قلب خسته ی عاشق غرق در تمنا شد
فصل تیرگی ها رفت موسم سحر آمد
لحظه های تنهایی بیگمان به سر آمد
از آه سردت آسمون میلرزه
دل از سکوت جادوئیت میترسه
برام بگو تموم قصه هاتو
که بشکنی طلسم اون لبات و
کی بهتر از من با تو هم زبونه
قصه های نگفتتو میدونه
کی شونه هاش مرحم گریه هاته
می شکنه اما تا ابد باهاته
منم که بی تو گل بی بهارم
بمون نذار بریزه برگ و بارم
منو صدا کن که برات بمیرم
ترانه هامو از تو یاد بگیرم
منو صدا کن
میخوام صدای بارون بشه گم تو صدات و بره از یاد ناودون
منو صدا کن
ولی نگو نمیشه بذار یکی بمونیم واسه هم تا همیشه
منم که بی تو گل بی بهارم
بمون نذار بریزه برگ و بارم
منو صدا کن که برات بمیرم
ترانه هامو از تو یاد بگیرم
عاشق عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
دل از
تو
اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است .
اگر واقعا عاشقش باشی ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .
اگر واقعا عاشقش باشی ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .
اگر واقعا عاشقش باشی ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .
اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .
اگر واقعا عاشقش باشی ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .
گر واقعا عاشقش باشی ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست .
به راستی دوست داشتن چه زیباست ،این طور نیست ؟
داستان خیلی قشنگ دختر نابینا
تنهام همیشه كج اتاقم
گریه و زاری همیشه با من
غم جدایی میده عذابم
یاری ندارم ، تنهای تنها
بیا عزیزم ، چشم انتظارم
چشم انتظارم
چشم انتظارم